وبلاگ > جعفریان، رسول - این یادداشت ناچیز را به دوست دانشمندم آقای هاشم رجب زاده اهداء می کنم که سالهای طولانی از عمرش را صرف احیای آثار رشیدالدین فضل الله همدانی کرد؛ بدون آن که از هیچ کس چشمداشتی داشته باشد.
تاریخ ایران وزرای برجسته ای را به خود دیده است، و اما در میان آنها خواجه نظام الملک (مقتول در 485) و رشیدالدین فضل الله همدانی (مقتول در 718) دو چهره تابناکی هستند که منابع در امر وزارت و دانش به بزرگی از آنان یاد کرده اند.
در مقایسه میان این دو، به نظرم، رشیدالدین فضل الله همدانی، از هر حیث بر او برتری دارد. دانش و عدم تعصب دو ویژگی مهم اوست که بدون شک، در آنها بر خواجه نظام الملک برتری دارد. هر دوی آنها در کنار پادشاهان برزگی بودند، اما رشیدالدین با درباری از مغولان روبرو بود که می بایست با احتیاط عمل می کرد.
آثار علمی که از رشیدالدین مانده، جامع التواریخ، لطایف الحقائق، مباحث سلطانیه و مکاتبات، آثار کم نظیری در ادب فارسی و دانش دینی و علمی آن روزگار است. در این زمینه ها اساسا نسبتی میان او و نظام الملک نیست. هر دو در امر مدرسه سازی تلاش کردند، نظامیه ها بسیار مهم هستند و البته رشیدالدین نیز با آن وقفنامه ربع رشیدی که البته گرفتار توفان حوادث و نابسامانی ها شد، کم از او نیست.
اما در میان عالمان شیعه هم، علامه حلی یا همان حسن بن یوسف بن مطهر حلی (م 726) یکی از بزرگترین فقیهان و متکلمان شیعی است، با آثاری بسیار فراوان و عالمانه. کسی که مکتب حله را به طور کامل بسط داد و همیشه و همیشه محبوبیت شخصی و موقعیت علمی اش را نزد شیعیان حفظ کرد. حتی منابع سنی آن روزگار نیز با احترام فراوان از او یاد کرده اند.
علامه حلی، قطعا طی سالهای 709 تا 713 در ایران بوده است. در این زمینه، هم منابع تاریخی و هم اجازه ای هست که به حضور وی در ایران تصریح دارد. او به درخواست سلطان محمد خدابنده (703 ـ 716) به ایران آمد و در ایران، بسیاری از طالب علمان با او رابطه داشتند و از وی استفاده علمی کردند. علامه تأليف كتاب الالفين خود در رمضان سال 712 در شهر جرجان به پایان رسانده است (مكتبة العلامة الحلى، ص 53) همچنین علامه در شعبان سال 713 در ورامين، اجازه اى به قطب الدين رازى فيلسوف و عالم برجسته شيعه داده است. (بحارالانوار، ج 104، ص 138)
در این میان، روابط علامه حلی و رشیدالدین فضل الله همدانی جالب توجه است. در این زمینه دست کم در سه مورد رشیدالدین نکاتی را در آثارش آورده که همه جالب توجه اند.
1. نخست آن که رشیدالدین رساله کوچکی با نام بيان الحقائق در موضوع زيارت، در پاسخ سؤال علامه حلى نوشته است. وی در این رساله که در سال 709 و در مدائن در کنار قبر سلمان فارسی نوشته شده از علامه با عنوان «مولانا معظم ملك الحكما والمشايخ علامة العالم يگانه و دستور ايران» ياد کرده است. رشیدالدین در آغاز آن رساله نوشته است: «در تاریخ اوایل رجب الاصم ـ عمت میامنه ـ لسنة تسع و تسعمائه چو در بندگی حضرت سلطان اسلام ـ خلّد ملکه ـ به حدود بغداد به مدائن رسیده، زیارت متبرک سلمان فارسی ـ رضی الله عنه ـ دریافته و علمای اسلام و مشایخ عظام ملازم حضرت بودند، مولانای معظم ملک الحکماء و المشایخ علامة العالم، یگانه و دستور ایران جمال الملة و الدین ابن المطهر الحلی که بر سرآمده عصر است و ملازم درگاه اعلی، به طریق حسن الظنی که بدین ضعیف، محتاج ترین خلایق به رحمت باری ـ عزّ اسمه ـ فضل الله بن ابی الخیر بن عالی المشتهر به رشید الطبیب همدانی دارد از او سوال کرد که ...» سوال در باره زیارت تربت بزرگان بوده به رغم آن که «از آن اثری در کالبد باز نمی ماند». (بیان الحقائق، (هفده رساله)، ص 324)
2. مورد دوم، مربوط به زمانی است که رشیدالدین رساله ای در باره آیه «الله نور السموات و الارض» با عنوان «در بیان حقیقت الوان و تفسیر آیت الله نور السموات و الارض» نوشت. در میانه این رساله مفصل که در مجموعه رسائل وی با عنوان بیان الحقائق چاپ شده، رساله کوچکی از علامه حلی در همین موضوع درج شده است. در واقع علامه رساله ای چند «در لون و ماهیت و احکام آن» نوشت و به رشیدالدین داد تا آن را عینا در لابلای رساله خود جای دهد و او هم چنین کرد. رشیدالدین در مقدمه این رساله که در دل آن رساله بزرگ خود رشیدالدین در باره ماهیت نور و الوان است، چنین می نویسد: «به موجبی که در دیباچه این رساله تقریر رفت که حکم یرلیغ نفاذ یافته بود که حکما و افاضل عصر هر یک در این باب رساله ای سازند، مولانا معظم ملک الحکماءو العلماء علامةالعالم یگانه جهان جمال الملة و الدین ابن المطهر زیدت فضائله که از جمله افاضل و حکمای عصر است، و از حکم یرلیغ او را از حله طلب فرموده تا ملازم بندگی حضرت علیا باشد، چون در آن باب رساله می ساخت و در آن حالت چند کلمه از این ضعیف شنید و سپندیده فرمود و آن سخنان را در آن رساله الحاق کرده از این ضعیف التماس نمود تا آن را جهت یادگار با این رساله به هم ضم کرده جلد کنند. التماس آن یگانه عصر را با آن ضم کرده شد و آن این است....» (بیان الحقائق، (هفده رساله)، ص 266). این رساله علامه را در باره الوان باید یکی از آثار علامه حلی که نسخه آن تنها در میان رساله رشیدالدین است یاد کرد. تا آنجا که بنده نگاه کردم نامی از این رساله در مأخذ دیگری از جمله کتاب استادم مرحوم سید عبدالعزیز طباطبائی با عنوان مکتبة العلامه الحلی نیامده است.
3. مورد سوم در رساله ای است که رشیدالدین فضل الله در باره حدیث «انا مدینة العلم و علی بابها» نوشته است. رشیدالدین فضل الله، گرایش مذهبی خود را در نوشته هایش آشکار نمی کرد، ضمن آن که سخت علاقه مند به اهل بیت بود. اما داستانی سبب شد که وی رساله مستقلی در باره حدیث «انا مدینة العلم و علی بابها» نوشت که در مجموعه رسائل وی با عنوان بیان الحقائق به چاپ رسیده است. در اینجا هم باز پای علامه به میان آم. بر اساس آنچه رشیدالدین نوشته است، در تاریخ روز جمعه 23 ربیع الاخر سال 711 در مسجد جامع سلطانیه، مذکّری بر منبر بوده و از جمله «در اثنای آن شمه ای از کمال عظمت و بزرگی و قطره ای از بحار فضل و رحمت امیر المؤمنین و امام المتقین علی بن ابی طالب علیه السلام تقریر می کرد. شخصی علاءالدین لقب که از اهل خراسان است، و اکثر اوقات از مذکّران و واعظان سوالات کند، برخاست و از آن مذکر پرسید که رسول ـ علیه الصلوة و السلام ـ فرموده است: أنا مدینة العلم و علی بابها...» و از او خواست در این باره توضیح دهد که اگر علی علیه السلام در آن شهر است، دیوار و سقف آن چیست؟ مذکر، پاسخ کوتاهی داد و رد شد، اما پادشاه یعنی خدا بنده گفت که «مذکران باید جواب سائل، اگر بوجه سوال کرده باشد، تمام بگویند». بعد از آن پادشاه خواست تا پاسخ این مطلب را علامه حلی که در آنجا حاضر بوده بدهد. از عبارت چنین بر می آید که علامه فارسی نمی دانسته و لذا گفته اند که مطلب را به عربی به ایشان بگویند: «بعد از آن اشارت فرمود که معنی این سوال را به عربی با مولانا اعظم، علامة العالم، ملک ملوک الحکماء و العلماء المحققین شیخ جمال الملة و الدین بن المطهر ـ ادام الله تعالی معالیه ـ تقریر کردند تا او در جواب چه می گوید». علامه پاسخی داد که کلمه «مدینه» در اینجا مجاز است...» بعد از آن پادشاه از نظام الدین عبدالملک خواست تا پاسخی دهد. او هم توضیحی داد تا آن که پادشاه بر آن حاشیه زده و آنگاه رشیدالدین که آن روز از درد پا در مجلس حاضر نبوده، در وقت حضور بعدی نزد پادشاه مطلب به وی منتقل شده و «حکم یرلیغ همایون به نفاد پیوسته که آنچه از فواید انفاس شریفه بشنود یا بدو رسد در قلم آرد». حاصل آن افکار، همین رساله است که رشیدالدین نوشته است. وی در این رساله به شماری دیگر از فضائل امام علی (ع) از جمله اطلاق تعبیر «انفسنا» در آیه مباهله بر ایشان، حدیث منزلت و جز آن یاد کرده است. (بیان الحقائق، هفده رساله، صص 393 ـ 399)
در پایان بیفزاییم که در مکاتبات رشیدی یا سوانح الافکار هم نامه ای ازرشیدالدین به حاکم بغداد در باره «انعام علمای انام و فضلای کرام» هست که نام دهها تن از علمای سنی و شیعی را آورده و دستور داده است که به آنان انعامی داده شود و مبلغ هر یک را نیز معین کرده که نام علامه حلی هم در میان آنها هست. از افراد شاخص می توان به قاضی ناصرالدین بیضاوی، مولانا عضدالدین ایجی، برادرش عمادالدین، اصیل الدین پسر خواجه نصیر، صدرالدین محمد ترکه، محمد صاعداصفهانی، صدر جهان بخارایی و قطب الدین شیرازی یاد کرد (سوانح الافکار، به کوشش دانش پژوه، ص 69 ـ 70).